خاک باران خورده

خاک،منم...و باران،لطف بی انتهای تو

خاک باران خورده

خاک،منم...و باران،لطف بی انتهای تو

خاک باران خورده

از خاک می‌روم که از آیینه‌ها شوم
ها می‌روم از این منِ خاکی جدا شوم

من زادۀ زمینم و تا عرش می‌روم
پر می‌کشم، مسافر اُمُّ‌القُرا شوم

این چند روز، فرصت خوبی‌ست تا که من
از چند سال بندگی تن جدا شوم

تا نقطهٔ عروج دل خویش پر زنم
از خود جدا شوم، همه محو خدا شوم

با جامه‌ای سپیدتر از بخت آفتاب
از تیرگی این همه ظلمت رها شوم

لب را به ذکر قدسی لبیک وا کنم
با اهل آسمان و زمین هم‌صدا شوم

در لحظهٔ طواف بگردم به گِرد یار
سرگشته چون تمامی پروانه‌ها شوم

در جستجوی زمزم جوشان عاشقی
از مروه تا صفا بروم، باصفا شوم

حرف تمام شعر همین است؛ این که من
در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم
#سید_محمدجواد_شرافت

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ مرداد ۹۹، ۱۵:۲۰ - سامان رضوانی
    ممنون
  • ۱۵ مرداد ۹۹، ۱۵:۱۹ - سامان رضوانی
    جالبه
  • ۱۵ مرداد ۹۹، ۱۵:۱۶ - سامان رضوانی
    زیبا بود
  • ۱۵ مرداد ۹۹، ۱۵:۰۷ - الناز نوبخت
    ممنون

آن دست...

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ق.ظ

یک عمر دلم غصۀ مولا خورده‌ست
تا حکم شهادت من امضا خورده‌ست
دانید چرا نشانی از دستم ماند؟
آن دست به خاک پای زهرا خورده‌ست

 

منبع

| سید رضا موید |

نظرات  (۱)

  • الناز نوبخت
  • ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی